چند وقت پیش تصمیم گرفتم با همون گروه کوهنوردی ۱۴ مهر برم رشته رود رشته رود تو گیلان نزدیک امامزاده هاشم هستخانواده نتونستن باهام بیان و تنهایی رفتم قبلا شلوار و جوراب و کفش کوهنوردی رو خریده بودم قبل مسافرت کوله کوهنوردی هم خریدم ساعت یک ربع به شش صبح گفته بودن همه جمع بشن که حرکت کنیم من روز قبلش ۱۲ ساعت سرکار بودم تو گروه یه دختر متولد ۸۵ ش و دوستش اومده بود ولی اصلا به مادرش نمی خورد اون خانمه بهش می خورد به جای مادر انگاری خواهرش باشه انقدر که زود ازدواج کرده بود خیلی هم شلوغ کار بود و یه لحظه اگه ساکت می شد سر گروه می گفت سودا چش شده ساکتهسودا اسم دختره بود از اول سفر اینا شروع کردن به آهنگ گذاشتن و رقصیدن روحیمون شاد شد منم با دست زدن همراهیشون می کردم از شانسمعاون دوره دبیرستانمم  تو گروه بود و دیدمش یکی از مسن های گروه فکر کرده بود من و اون مادر و دختریم مسیر گلی بود و حسابی کفش هامون گلی شد و چهار ساعت تو راه بودیم و مسیر رفت حسابی گرم بود به قسمت انتهایی که رسی
امروز سومین آزمون سال ۱۴۰۳ رو هم دادم از اول سال همش دارم آزمون می دم جالب اینجاست برای هیچ کدومشون هم نخونده بودم خوشحال و شاد و خندان می رفتم سر جلسه امتحان یه بار اومدم مطالب آزمون رو نگاه کنم دیدم فقط یکیشون ۳۰۰   ۴۰۰ اسلایده پشیمون شدم گفتم کی بخونم با این همه شیفت بعد کی دوره کنم این شد که کلا بی خیالش شدم   اولین آزمون تامین اجتماعی دومی آموزش و پرورش مربی بهداشت سومی یعنی آزمون امروز   دبیری زیست شناسی آموزش و پرورش   آزمون امروز سخت تر بود چون توش زیست داشت و با دیدن بعضی سوال ها یاد سوال های سخت زیست افتادم که چه روزها و درس های سختی رو پشت سر گذاشتم   اگه هم هیچ کدوم رو قبول نشم اشکال نداره چون براش تلاش نکرده بودم هر چی خدا بخواد بعضی ها انقدررر برگه پاسخنامه رو پر کرده بودن اون وقت برای من در مقابل اونا خییلی کمتر بود و جواب داده بودم قبل امتحان یکی از بچه ها که کنار من بود پرسید شما خوندی ؟ گفتم نه منم ازش پرسیدم گفت نه ولی موقع امتحان به برگه ش نگاه کردم تقری
آخرین مطالب
آخرین جستجو ها